چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟


به همین دلیل عموماً گفته می‌شود که ارزش گذاری استارتاپ بیش از آن که علم باشد، هنر است.

اثر نرخ بهره بر بازارهای مالی چیست؟

قطعا هر یک ما از تا به حال راجب نرخ بهره و اثر آن بر اقتصاد چیزهایی شنیدیم اما شاید به طور دقیقی اطلاع نداشته باشیم که نرخ بهره در واقعیت چه اثری بر اقتصاد و بازارهای مالی دارد.به طور کلی برای دریافتن مفهوم نرخ بهره باید گفت اگر شخصی هزینه‌ای را برای استفاده از پول فرد دیگری به آن شخص بپردازد در واقع بهره آن پول را پرداخته است ملموس‌ترین نمونه از پرداخت بهره را باید پرداخت وام با بهره‌ای مشخص دانست. نرخ‌ بهره‌ای که در اکثر مواقع از طریق رسانه‌ها و فضای مجازی از کاهش یا افزایش آن باخبر می‌شویم در واقع همان هزینه‌های هستند که بانک‌ها در قبال قرض گرفتن پول از بانک مرکزی متحمل می‌شوند.

چرا نرخ بهره در اقتصاد مهم چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ است؟

لازم است به این موضوع توجه کنیم که نرخ بهره یک عامل مهم و اثرگذار بر تورم است.به همین دلیل بانک مرکزی با استفاده از تغییر و مدیریت این نرخ سعی در کنترل تورم دارد در واقع بانک مرکزی با تاثیری که بر مقدار پول در دسترس می‌گذارد می‌تواند تورم را کنترل کند. در حقیقت با افزایش نرخ بهره بانک مرکزی عرضه پول را کم می‌کند و به نوعی دسترسی به آن را گران‌تر می‌کند.در اقتصادهای مدرنی که امروزه در سراسر دنیا شاهد آن هستیم، نرخ بهره مهم‌ترین قیمت در اقتصاد است چرا که این نرخ به خودی خود منجر به جهت‌دهی کل اقتصاد می‌شود و تمام اقتصاد را تحت تاثیر خود قرار می‌دهد به عنوان مثال در مواقعی که فدرال رزرو در آمریکا نرخ بهره را 0.25 درصد کاهش یا افزایش می‌دهد دیده می‌شود که همه بازارهای مالی، نرخ‌های ارز، بازار سهام و بازارهای کالایی مثل قیمت طلا و غیره از این تغییر متاثر می‌شوند.در نتیجه مهمترین نرخ، نرخ بهره است و شاید بتوان گفت که مهمترین ابزار حکمرانی پولی در اختیار دولت‌ها نیز محسوب می‌شود که با تغییر آن اقتصاد را جهت‌دهی می‌کنند.

نرخ های بهره متعددی در اقتصاد وجود دارد به عنوان مثال در کشور ما چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ اوراق دولتی و اوراق شرکتی هر کدام نرخ بهره مشخصی دارند، شرکت‌ها متناسب با ریسکشان، نرخ بهره متفاوتی برای اوراق قرضه مختلف یا صکوک مختلف متناسب با سررسیدی که دارند تعیین می‌کنند.با این حساب واضح است که نرخ‌های بهره متعددی در اقتصاد وجود دارد اما نکته‌ای که حائز اهمیت است این است که همه نرخ‌های بهره به نرخ بهره پایه رجوع دارند. یعنی نرخ بهره پایه‌ای وجود دارد که همه نرخ های دیگر را تحت تاثیر قرار می‌دهد.به طور کلی یک نرخ بهره پایه وجود دارد که دیگر نرخ‌های بهره بسته به سررسید اوراق و ریسکی که قرض گیرنده دارد با مقداری صرف ریسک محاسبه می‌شوند.در اقتصاد قیمت پول بانک مرکزی را نرخ بهره پایه می‎گویند به عنوان مثال در آمریکا نرخ بهره پایه راfederal funds rate یعنی قیمت پول فدرال می‌نامند.

رابطه بانک مرکزی و نرخ بهره

هنگامی که دو نفر مبادله‌ای را با کارت‌های بانکی متفاوت انجام می‌دهند ، حساب‌های اشخاص در دو بانک نسبت به یکدیگر بدهکار و بستانکار می‌شوند و در واقع بین بانک‌ها یک رابطه حسابداری اتفاق می‌افتد. حال وقتی بانک‌ها قصد دارند حساب‌های فی مابینشان را به صورت اُورنایت در بازار بین بانکی تسویه کنند در اتاق پایاپای بانک مرکزی و با پول بانک مرکزی انجام می‌شود. پس نهایتا حساب‌های آن‌ها نزد بانک مرکزی بدهکار و بستانکار می‌شود. پس بانک‌ها در تعاملشان با یکدیگر با پول بانک مرکزی کار می‌کنند در نتیجه مهم‌ترین پول، پول بانک مرکزی است.بازاری که بانک‌ها در آن با هم معامله می‌کنند بازار بین بانکی است. بنابراین قیمت پول بانک مرکزی است که نرخ بهره پایه را در اقتصاد شکل می‌دهد .با این وجود دستوری‌ترین چیزی که در اقتصاد وجود دارد به نوعی همین نرخ است البته این دستوری بودن به این مفهوم نیست که بانک مرکزی بگوید همه بانک‌ها باید با این نرخ مبادله کنند. بانک مرکزی نرخ هدف خودش را تعیین می‌کند و بعد وارد مبادله می‌شود. تا آن‌جایی اوراق خرید و فروش می‌کند که آن نرخ در اقتصاد مستقر شود.

چگونگی تعیین سقف و کف نرخ بهره بانکی

در حال حاضر بانک‌های مرکزی دنیا در سیاست‌گذاری پولی یک کوریدور نرخ بهره تعریف می‌کنند. کف و سقفی تعریف کرده و معمولا نرخ بهره هدف در وسط این کوریدور تعیین می‌شود به عنوان مثال نرخ بهره هدف 18 درصد است. در صورت مدیریت صحیح، طبیعتا نرخ بهره در بازار بین بانکی از این سقف کوریدور نباید بالاتر برود یا از کف آن به عدد پایین‌تری برسد.بانک‌های مرکزی در حال حاضر هدف‌گذاری تورمی انجام می‌دهند و این موضوع متعارف است. به عنوان مثال اعلام می‌کنند نرخ تورم هدف 22 درصد است و با همین نرخ بهره به آن هدف میرسند و به اقتصاد جهت‌دهی می‌کند. آن نرخ بهره‌ای را تعیین میکنند که متناسب با مدل‌هایی که بانک مرکزی دارد نرخ تورم هدف را محقق کنند. پس نرخ بهره‌ای که به آن لنگر اسمی گفته می‌شود ابزاری است برای کنترل و هدف‌گذاری تورم که در همه دنیا از آن استفاده می‌کنند.

رابطه بین نرخ بهره و تورم

در چارچوب متعارفی که دنیا وجود دارد.بانک مرکزی با نرخ بهره هدف‌گذاری تورمی انجام می‌دهند . در ایران مسئله مقداری پیچیده‌تر است به جهت اینکه تورم در ایران در طول سال‌های اخیر بیشتر از اینکه به سمت تقاضای بازار ربط داشته باشد به سمت عرضه مرتبط بوده است. هم تحریم‌های لجستیک تاثیرگذار بوده و هم دسترسی‌های ما به منابع مالی محدود بوده است. البته به این دلیل که نرخ ارز لنگر اسمی ما بوده همواره تورم در ایران به شدت تحت تاثیر نرخ ارز قرار داشته است. در همین دو سه سال اخیر هم ما این را ملاحظه کردیم ولی اگر وضعیت ارز به ثبات برسد و به جهت تحریمی فشار خاصی نداشته باشیم باز این نرخ‌ بهره است که تورم را تعیین می‌کند به عنوان مثال در فاصله سال 93 تا 96 نرخ ارز کشور در حدود 3500 تا 4000 تومان تثبیت شده بود و حرکت زیادی نداشت. این نرخ های بهره بود که به شدت داشت به تورم جهت دهی می‎کرد و همانطور که در خاطر همه هست نرخ‎های بهره خیلی بالا داشتیم مثلا نرخ بهره واقعی ما جزو بالاترین‎ها در دنیا بود چون تورم در سال 95 تا 96 تقریبا تک رقمی بود. در حالی که نرخ های بهره به راحتی در سپرده‌های بزرگ به 27 تا 30 درصد هم می‌رسید و نرخ تورم به شدت رو به کاهش بود. وقتی نرخ بهره واقعی بالا است اساسا برای متقاضی به صرفه نیست که خریدار کالایی باشد و اصولا خیلی از سرمایه‌گذاری‌ها نمی‌ارزد.

نرخ اوراق

بررسی اثر افزایش نرخ بهره بر بازار سرمایه

اگر بخواهیم به اثر افزایش نرخ بهره بر روی بازار بپردازیم باید بگوییم عوامل دیگری هم بر بازار سرمایه اثرگذار هستند که نیاز به بحث کردن دارند.برای بررسی این مساله لازم است که به یک سوال اصلی پاسخ دهیم این که رشدی که بازار در طول این دوره تقریبا 1 ساله از شهریور 98 تا مرداد 99 حاصل شد آیا به لحاظ بنیادی واقعی بود یا خیر؟باید گفت در آن چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ مقطع انتظارات تورمی خیلی بالایی در اقتصاد ایران وجود داشت و در حال رشد بود. دلیل اصلی افت بازار هم به غیر از آن رشدی که بخشی از آن قابل تامل بود در بعضی از سهم ها این بود که به جهت بنیادی تورم انتظاری به شدت کاهش پیدا کرد که آن هم به جهت تحولات سیاسی که در انتخابات آمریکا اتفاق افتاده بود که مهم‌ترین تهدید بنیادی بازار محسوب می‌شد که همین اتفاق افتاد و شما شاهد آن هستید که آن تورم انتظاری را ما دیگر مدنظر نداریم. هرچند نسبت به ابتدای امسال که نرخ بهره بازار بین بانکی حدود 8 درصد رسیده بود هر چه به این سمت سال که حرکت می‌کنیم یعنی به سمت پاییز نرخ بهره واقعی رو به افزایش است و ممکن است در سال‌های بعد مثبت هم شود چون هم انتظار تورمی به شدت کاهش پیدا می‌کند و هم اینکه نرخ بین بانکی از 8 درصد به 20 درصد رسیده است. پس نرخ بهره واقعی در ماه های گذشته افزایش پیدا کرده و این طبیعتا اثرش را بر بازارها خواهد گذاشت.حتما یک بخشی از این توقفی که در بازار سهام اتفاق افتاد هم از جهت حجم معاملات و هم شاخص حتما مربوط به نرخ های بهره است. یکی دیگر از نکاتی که باید بیان کرد این است که در ایران متاسفانه بانک مرکزی ما کنترلی بر ترازنامه خودش ندارد. بانک مرکزی بر سمت عرضه پول پرقدرت کنترلی ندارد.پیشنهاد می‌شود برای خرید اوراق و استفاده از پلتفرم آنلاین خرید و فروش در این بازار به کارگزاری کاریزما مراجعه کنید.

ارزش گذاری چیست؟ با مفهوم دقیق ارزشگذاری بیش‌تر آشنا شویم

ارزش گذاری (Valuation) به فرایند تعیین ارزش فعلی (Present value) یک دارایی، شرکت یا کسب و کار گفته می‌شود. ارزش فعلی دارایی یا شرکت می‌تواند بر اساس روش به کار گرفته شده، برابر با ارزش ذاتی (Intrinsic value) یا ارزش اقتصادی (Economic value) آن باشد. در یک کلام، ارزش گذاری برای پاسخ به این سوال است که «دارایی یا شرکت چقدر می‌ارزد؟».

ارزشگذاری یکی از مهم‌ترین ارکان علم مالی است، به همین دلیل روش‌های زیادی برای ارزش گذاری دارایی‌ها و شرکت‌ها در طول زمان به وجود آمده است.

برای ارزشگذاری دارایی‌ها باید پتانسیل کسب درآمد، هزینه‌ی صرف شده، ارزش بازار و موارد مشابه دیگر مربوط به آن دارایی را بررسی کرد. ارزش گذاری شرکت‌ها نیز معمولاً بر اساس معیارهایی مانند پتانسیل رشد و گسترش، مدت زمان فعالیت، توانمندی تیم مدیریت، میزان درآمد فعلی و آتی و … انجام می‌شود.

مفهوم ارزش گذاری

برخی مفاهیم – مثل مفهوم زمان – به دلیل استفاده‌ی روزمره و گاهی بیش از حد، معنای واقعی خود را از دست می‌دهند. در رابطه با عبارت ارزش گذاری نیز که به خصوص در ارتباط با استارتاپ‌ها به فراوانی استفاده می‌شود، قبل از آن که به جزییات روش‌های آن بپردازیم، بهتر است با مفهوم دقیق ارزش گذاری بیش‌تر آشنا شویم.

در علوم مختلف تعاریف زیادی برای مفهوم «ارزش» وجود دارد. اما هنگامی که در علوم مالی و اقتصادی از ارزش سخن می‌گوییم، منظور ارزش فعلی یک دارایی یا کسب و کار است. ارزش فعلی می‌تواند نشان دهنده‌ی ارزش ذاتی، ارزش اقتصادی، ارزش منصفانه (Fair value) یا ارزش بازار (Market value) باشد. هر یک از این عبارات در علوم مالی معنای دقیق خود را دارند:

  • ارزش ذاتی به معنای ارزش واقعی یک شرکت، با در نظر گرفتن ارزش تمام دارایی‌های مشهود و نامشهود آن است که از طریق تحلیل بنیادین (Fundamental analysis) به دست می‌آید.
  • ارزش اقتصادی حداکثر ارزش یا قیمتی است که خریداران یا سرمایه‌گذاران برای یک دارایی یا شرکت قائل می‌شوند و حاضر به پرداخت آن هستند.
  • ارزش منصفانه گاهی اوقات با عبارت ارزش بازار جایگزین می‌شود. این دو عبارت مفاهیم بسیار نزدیکی به هم دارند اما تفاوت‌هایی جزئی میان آن دو وجود دارد. ارزش منصفانه، قیمتی منطقی از دیدگاه فعالان بازار و مورد توافق فروشنده و خریدار است، به شرطی که هر دو طرف با تمایل و آگاهی کامل حاضر به معامله شده باشند.
  • ارزش بازار قیمتی است که در بازار بر اساس میزان عرضه و تقاضا تعیین می‌شود.

هنگامی که از ارزش گذاری سخن می‌گوییم، منظور ما دقیقاً کدام ارزش است؟ پاسخِ این سوال به عوامل زیادی بستگی دارد: به نوع دارایی یا شرکتی که ارزشگذاری می‌کنیم، به اطلاعات در دسترس، به روش استفاده شده برای ارزشگذاری و غیره. برای مثال برای ارزش گذاری شرکت‌های بورسی عموماً با استفاده از تحلیل بنیادین، ارزش فعلی تمام جریان‌های نقدی آینده شرکت را محاسبه کرده تا در نهایت ارزش ذاتی آن به دست آید.

ارزش ذاتی یک شرکت ممکن است با ارزش بازار یا ارزش منصفانه آن برابر نباشد. ارزش منصفانه‌ی بسیاری از دارایی‌های مالی، مانند سهام، توسط عرضه و تقاضا تعیین می‌شود. اما چطور می‌توان ارزش منصفانه‌ی یک شرکت یا استارتاپ را به دست آورد؟ به دلیل آن که بازارِ مشخصی برای معامله‌ی شرکت‌ها وجود ندارد، باید از راه‌های دیگری ارزش منصفانه‌ی آن‌ها را محاسبه کرد. در اینجاست که مفهوم ارزش گذاری به عنوان راهی برای یافتن ارزش منصفانه‌ی یک کسب وکار مطرح می‌شود.

هدف از ارزشگذاری

هدف اصلیِ ارزش گذاری، تعیین ارزش فعلی یک شرکت یا استارتاپ است.

همانطور که گفتیم، ارزش فعلی شرکت می‌تواند برابر با ارزش ذاتی، ارزش اقتصادی، ارزش بازار یا ارزش منصفانه آن باشد. حال این سوال پیش می‌آید که تعیین ارزش فعلی یک کسب و کار چه کاربردی دارد؟

دلایل ارزش گذاری کسب و کارها

شرکت‌ها در مراحل مختلف فعالیت خود نیازمند ارزش گذاری دقیق هستند. برخی کسب و کارهای نوپا در ابتدای فعالیت خود برای جذب سرمایه و برخی شرکت‌های متوسط و بزرگ در هنگام ادغام و یا تملیک باید ارزشگذاری شوند. برخی از مهم‌ترین دلایل ارزش گذاری شرکت‌ها به شرح زیر است:

یافتن ارزش معامله

هنگامی که فرد یا نهادی قصد خرید شرکتی را داشته باشد، باید ارزش منصفانه یا همان ارزش معامله‌ی آن تعیین شود. ارزش معامله در واقع قیمتی است که هر دو طرف معامله بر سر آن توافق دارند. ارزش معامله‌ی شرکت می‌تواند کم‌تر یا بیش‌تر از ارزش ذاتی آن باشد که به کمک ارزش گذاری دقیق می‌توان آن را تعیین کرد.

جذب سرمایه

شرکت‌ها در زمان جذب سرمایه، برای تعیین سهم سرمایه‌گذار باید ارزش گذاری شوند. زیرا سهم سرمایه‌گذار بر اساس نسبت سرمایه‌ی وارد شده به شرکت تقسیم بر ارزش پس از جذب سرمایه شرکت تعیین می‌شود. برای مثال فرض کنید ارزش یک استارتاپ پیش از جذب سرمایه برابر با 8 میلیارد تومان باشد. در صورتی که یک سرمایه‌گذار به میزان 2 میلیارد تومان در استارتاپ سرمایه‌گذاری کند، ارزش پس از جذب سرمایه‌ی استارتاپ برابر با 10 میلیارد تومان خواهد شد. در نتیجه سرمایه‌گذار به نسبت سرمایه‌ای که به استارتاپ تزریق کرده (2 میلیارد تومان) تقسیم بر ارزش استارتاپ پس از جذب سرمایه (10 میلیارد تومان) صاحب 20% از سهام استارتاپ خواهد شد.

ادغام و تملیک

ادغام زمانی رخ می‌دهد که دو شرکت، به دلیل هم‌افزایی از منظر گسترش فعالیت‌ها، کاهش هزینه‌ها و دلایل دیگر به یک شرکت تبدیل شوند. تملیک به حالتی گفته می‌شود که یک شرکت، اکثر یا تمام سهام شرکت دیگری را خریداری کرده تا کنترل آن شرکت را بر عهده بگیرد. در زمان ادغام و تملیک شرکت‌ها، برای مشخص شدن ارزش معامله یا سهم دو طرف، لازم است شرکت‌ها ارزش گذاری شوند. گاهی اوقات در زمان ادغام و تملیک شرکت‌ها، طرفین برای پرداخت بهای معامله به جای پرداخت پول نقد از واگذاری سهام استفاده می‌کنند. در این حالت برای آن که بتوان ارزش دقیق سهم هر شرکت را حساب کرد، باید شرکت‌ها را ارزش گذاری کرد.

همکاری مشترک

در زمانی که دو یا چند شرکت با هدف هم‌افزایی برای به اشتراک گذاری منابع خود با هم توافق می‌کنند، ارزش گذاری شرکت‌ها پیش‌نیاز فرایند تعیین سهم و میزان مشارکت طرفین است.

چالش‌های موجود برای ارزش گذاری

ارزش گذاری فرایندی پیچیده و همراه با چالش ‌است. همان‌طور که گفتیم، هدف از ارزشگذاری یافتن ارزش ذاتی یک شرکت است. برای تعیین ارزش ذاتی یک شرکت نیازمند دانستن تمام اطلاعات مربوط به آن شرکت هستیم؛ از جریان‌های درآمدی فعلی و بالقوه، صورت‌های مالی و وضعیت فروش قبلی و پیش‌بینی شده گرفته تا اندازه بازار و سهم از بازار، ارزش برند، عملکرد مدیران و غیره. بنابراین بدیهی است که دسترسی به تمام این اطلاعات چندان آسان نباشد. می‌توان دو چالش اصلی برای ارزش گذاری کسب و کارها را در دو مورد زیر خلاصه کرد:

عدم دسترسی به اطلاعات شرکت‌ها

دسترسی به تمام اطلاعات یک شرکت، حتی در خصوص شرکت‌های بورسی که صورت‌های مالی آن‌ها به طور منظم در دسترس عموم قرار می‌گیرد، بسیار سخت است.

نبود اتفاق نظر بر سر انواع روش‌های ارزش گذاری

روش‌های متعددی برای ارزش گذاری شرکت‌ها وجود دارد. هر یک از این روش‌ها بر اساس میزان تناسب با نوع شرکت، میزان بلوغ و شرایط آن می‌تواند بکارگرفته شود. از طرفی به دلیل تفاوت‌های عمیق میان شرکت‌ها، بر سر روش‌های ارزش گذاری قابل بکارگیری اتفاق نظر وجود ندارد.

این دو چالش اصلی موجب می‌شود که تحلیل‌گران دائماً به دنبال یافتن دقیق‌ترین تخمین از ارزش گذاری یک کسب و کار باشند. یکی از انواع کسب و کارهایی که نیازمند ارزشگذاری دقیق است، استارتاپ‌ها هستند. می‌توان گفت ارزش گذاری دقیق یک استارتاپ‌، جذب سرمایه را به یک معامله‌ی بُرد-بُرد، برای سرمایه‌گذاران و موسسان تبدیل می‌کند. در ادامه به اختصار به بررسی فرایند ارزش گذاری استارتاپ‌ها می‌پردازیم.

ارزش گذاری استارتاپ

موسسان یک استارتاپ پیش از جذب سرمایه باید با سرمایه‌گذار بر سر ارزش استارتاپ به توافق برسند. ارزش گذاری استارتاپ عاملی مهم برای تعیین میزان سهام سرمایه‌گذار و معیاری اساسی در چگونگی پیشبرد مذاکرات بین طرفین است. هنگامی که عبارت ارزش گذاری را برای استارتاپ‌ها به کار می‌بریم، منظور رقمی است که سرمایه‌گذاران و موسسان استارتاپ مذکرات خود را بر پایه‌ی آن انجام می‌دهند.

ارزش گذاری یک استارتاپ به هیچ وجه کار ساده‌ای نیست؛ به خصوص ارزش گذاری استارتاپ‌هایی که در مراحل اولیه فعالیت هستند.

به همین دلیل عموماً گفته می‌شود که ارزش گذاری استارتاپ بیش از آن که علم باشد، هنر است.

از دلایل دشواری ارزش گذاری استارتاپ‌ها می‌توان به موارد زیر اشاره کرد:

  • استارتاپ در مراحل اولیه اطلاعات تاریخی کم و غیرقابل اتکایی از عملکرد خود دارد.
  • استارتاپ به نسبت کسب و کارهای سنتی، دارایی‌های فیزیکی کم‌تری دارد.
  • استارتاپ، به خصوص در مراحل آغازین فعالیت، مدل کسب و کار مستحکمی ندارد.
  • ممکن است استارتاپ به درآمدزایی پایدار نرسیده باشد.

در مواردی که نمی‌توان به داده‌های موجود اکتفا کرد، برای ارزشگذاری استارتاپ باید فرضیات و احتمالات بسیاری را درباره آینده و پتانسیل موفقیت و رشد آن دخیل کرد. به همین سبب فرایند ارزش گذاری استارتاپ نسبت به کسب و کارهای سنتی پیچیده‌تر و دارای ظرافت‌های بیش‌تری خواهد بود.

روش‌های ارزش گذاری استارتاپ

مهم‌ترین عامل اثرگذار بر ارزش گذاری یک استارتاپ، پتانسیل رشد آن در آینده است. پتانسیل رشد یک استارتاپ تحت تأثیر ارزش پیشنهادی، حوزه فعالیت، اندازه بازار، سهم بازار، قدرت تیم و بسیاری عوامل دیگر است. برای ارزش گذاری استارتاپ‌ها روش‌های زیادی وجود دارد که برخی از مهم‌ترین روش‌ها شامل موارد زیر است:

روش‌های ارزش گذاری به ما کمک می‌کنند تا مقدار حدودی ارزش یک استارتاپ را تعیین کنیم تا مذاکرات با سرمایه‌گذار را در فرآیند جذب سرمایه بر اساس آن پیش ببریم. ارزشگذاری هر استارتاپ بسته به روش استفاده شده می‌تواند متفاوت باشد. برای مثال ممکن است ارزش یک استارتاپ با روش ارزشگذاری «جریان‌های نقد تنزیل شده» برابر با 10 میلیارد تومان و با روش ارزش گذاری «ضرایب» برابر با 5 میلیارد تومان به دست آید.

کدام ارزش گذاری دقیق‌تر است؟ جواب این سوال به فرضیات در نظر گرفته شده در هر روش وابسته است. بنابراین در نهایت، ارزشگذاری یک استارتاپ به صورت توافقی در جلسات مذاکره با سرمایه‌گذار مشخص می‌شود.

جریان نقدی چیست و چه کاربردی دارد؟

جریان نقدی به میزان پولی که شما بعد از پرداخت هزینه های معمول زندگی برایتان باقی می‌ماند، اشاره دارد. جریان نقدی معمولا به صورت ماهانه محاسبه می‌شود و درآمد و مخارج ماهانه معمول را نیز به حساب می‌آورد.

چرا جریان نقدی اهمیت دارد؟

جریان نقدی شما تعیین خواهد کرد که به چه میزان قادر هستید تا برای اهداف مالی آینده تان پس انداز و سرمایه گذاری نمایید.

اگر کمتر از درآمدتان خرج می‌کنید (جریان نقدی مثبت دارید)، قادر خواهید بود برای آینده مالی خود پس انداز و سرمایه گذاری کنید. جریان نقدی مثبت را معمولا “دارایی های قابل سرمایه گذاری” یا “منابع مالی” می‌نامند.

اگر بیش از درآمدتان خرج می‌کنید (جریان نقدی منفی دارید)، لازم خواهد بود تا تغییراتی در عادات مربوط به مخارجتان صورت دهید تا کار ساخت آینده مالی خود را شروع کنید. کاهش هزینه های متغیر، نقطه شروع خوبی به حساب می‌آید، ولی همچنین ممکن است فضا برای تغییر بعضی از هزینه های ثابت نیز وجود داشته باشد. ما در درس نخست از این دوره آموزشی به طور کامل به این موضوع پرداختیم با این حال مقاله روش پاکت نامه های پر از پول در مدیریت مخارج، می‌تواند به شما در این راه کمک کند.

نتیجه گیری بسیار مهم این بخش: همیشه کمتر از درآمد خود خرج کنید.

کاربرد جریان نقدی چیست؟

محاسبه جریـان نقدی ماهانه تان به شما نشان می‌دهد که چه مقدار پول برای پس انداز و سرمایه گذاری در دست دارید. مهم تر از همه آگاهی داشتن از جریان نقدی ماهانه ایده خوبی به شما می‌دهد که پول شما کجاست و برای ساخت عادات مالی مثبت هم ضروری بسیار سودمند است.

برای محاسبه جریان نقدی، درآمد و هزینه های خود را به این شکل از هم کم کنید: جریان نقدی یا منابع مالی= پول خارج شده – پول وارد شده.

پول وارد شده (درآمد)

  • حقوق و دستمزدها (خالص و بعد از کسر مالیات)
  • هدایا و کمک هزینه خرید
  • پاداش ها
  • بازپرداخت مالیات
  • درآمد حاصل از سود سپرده های بانکی یا سرمایه گذاری ها

پول خارج شده (هزینه ها و مخارج)

هزینه های ثابت شامل:

  • اجاره بهای خانه مسکونی و وام مسکن
  • حق بیمه های پرداختی (بیمه آتش سوزی منزل، بیمه بدنه و شخص ثالث خودرو، خرید بیمه عمر و بیمه های سلامت)
  • حمل و نقل (قسط خودرو، هزینه مسافرت های درون شهری، بنزین)
  • خدمات رفاهی (برق، گاز، آب) ها (بدهی به اقوام، وام های دانشجویی)
  • تلویزیون، تلفن، اینترنت، موبایل
  • هزینه های پزشکی و درمانی
  • غذا و خورد و خوراک
  • هزینه های متغیر شامل:
  • هزینه های مربوط به سرگرمی و تفریح (رفتن به کافه و رستوران)
  • تعطیلات (مسافرت، تورهای تفریحی)
  • لباس و مراقبت شخصی

بعد از تعیین جریان نقدی ماهانه تان، بهتر می‌توانید بودجه ای تعیین کنید تا بتواند شما را برای تولید جریان نقدی مثبتی که از آن برای پس انداز و سرمایه گذاری استفاده کنید، آماده سازد. به عنوان بخشی از برنامه ریزی بودجه بندی مالی، شما می خواهید تا اهداف مالی و میزان پولی که می‌توانید برای دستیابی به آن اهداف پس انداز کنید، مشخص نمایید. بعد از اینکه کنترل جریان نقدی خود را به دست گرفتید و بودجه ای تنظیم کردید، می‌توانید بر روی ایجاد یک نقشه سرمایه گذاری برای نیل به اهداف مالی تان تمرکز کنید. همانطور که می ببیند، پس انداز و سرمایه گذاری با جریان نقدی آغاز می‌شوند. خوب است درس دوم دوره آموزشی اصول سرمایه گذاری سه گام تحت عنوان گام‌به‌گام پس انداز: چطور با کاهش مخارج پس انداز خود را بیشتر کنیم؟ را مطالعه کنید.

در درس بعدی به موضوع محاسبه ارزش خالص شما می‌پردازیم. با ما همراه باشید.

(پایان درس چهارم دوره آموزشی مفاهیم سرمایه گذاری)

اگر سؤال یا نظری دارید لطفاً در بخش نظرات مطرح چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ کنید. همین‌طور با اشتراک‌گذاری این مقاله در شبکه‌های اجتماعی شما هم در توسعه دانش مالی و سرمایه گذاری شریک شوید.

بستن سال مالی

ثبت سوابق مالی سالانه بخش مهمی از فعالیت‌های حسابداری هر ‌کسب‌وکار است. این سوابق معمولاً با توجه به سال تقویم یا سال مالی شرکت محاسبه می‌شود. اینکه کسب‌وکارها بهترین زمان را برای بستن سال مالی خود انتخاب کنند، یکی از موضوعات مهم این حوزه است. در این مقاله به تعریف سال مالی، مزایای فعالیت در آن و نکات ضروری بستن سال مالی (Fiscal Year-End) می‌پردازیم. استفاده از نرم افزار حسابداری می‌تواند فرایند بستن سال مالی را بسیار ساده‌تر کند.

سال مالی چیست؟

دوره 12 ماهه‌ای که شرکت‌ها برای اهداف حسابداری خود در نظر می‌گیرند، سال مالی نام دارد. بسیاری از شرکت‌ها، سال تقویم را به عنوان سال مالی خود انتخاب می‌کنند بااین‌حال، برخی دیگر تصمیم می‌گیرند که با توجه به دوره‌ی اوج سود یا چرخه تجاری شرکت سال مالی غیر از سال تقویم برای خود برگزینند. پس از تعیین سال مالی، نمی‌توان آن را تغییر داد، بنابراین مدیران باید قبل از انتخاب سال مالی، همه موارد را با دقت در نظر بگیرند.

پایان سال مالی چیست؟

پایان سال مالی به آخرین هفته‌ها یا روزهای سال مالی شرکت اشاره می‌کند. سال مالی اکثر مشاغل با سال تقویم مطابقت دارد و از 1 فروردین تا 31 اسفند است. مطابقت این دو به شرکت‌ها اجازه می‌دهد تا سال را به دوره‌های سه‌ماهه تقسیم کنند که هم‌زمان با تغییر فصول است.

با‌این‌حال، همه‌ی شرکت‌ها یا صنایع، سال تقویم را به عنوان سال مالی خود در نظر نمی‌گیرند. فروشگاه‌های خرده‌فروشی و سایر مشاغل دوره‌های اوج سود متفاوتی نسبت به اکثر شرکت‌ها دارند. انتخاب سال مالی برای این دسته کسب‌وکارها بهتر است. تعیین پایان سال مالی مناسب یکی از مراحل مهم و اصولی در حسابداری فروشگاه و مغازه است.

به عنوان مثال، اگر پایان سال تقویم شلوغ‌ترین دوره‌ی کاری یک کسب‌وکار باشد، محاسبه‌ی سوابق مالی و بستن آن در تابستان بهتر است. زیرا فعالیت‌های حسابداری در آن دوره کمتر می‌شود. یک سال مالی از 1 تیر تا 30 خرداد مناسب این دسته کسب‌وکارها است.

بستن سال مالی ضرورت ها و نکات مهم

تفاوت پایان سال مالی با مالیات پایان سال

پایان سال مالی و پایان سال مالیاتی هر دو اصطلاحی هستند که اغلب برای توصیف پایان دوره حسابداری 12 ماهه استفاده می‌شوند. بااین‌حال،‌ سال‌های مالی تفاوت کلیدی با سال‌های مالیاتی دارند:‌ گزارش بستن سال‌ مالی، اغلب استفاده‌ی درون‌سازمانی و‌ بستن سال‌ مالیاتی، استفاده‌ی برون‌سازمانی دارند. سوابق مالی جمع‌آوری شده برای پایان سال مالی معمولاً به سهامداران، کارکنان و در برخی موارد، عموم مردم گزارش می‌شود.

اطلاعات مالی در پایان سال مالیاتی مستقیماً به اداره مالیات گزارش می‌شود. اگر شرکتی سال مالی متفاوتی با تقویم انتخاب کند، مالیات باید تا پانزدهمین روز از سه ماهه اول پس از پایان سال مالی ثبت شود.

مزایای انتخاب سال مالی

در حالی که خیلی از شرکت‌های‌ می‌توانند سال تقویم را سال مالی‌شان انتخاب کنند، برخی ترجیح می‌دهند سال مالی متفاوتی داشته باشند. در ادامه برخی از مزایای فعالیت در سال مالی آورده شده است:

مصادف‌نشدن پایان سال مالی با دوره‌ی اوج فروش پایان سال

برای برخی از کسب‌وکارها شلوغ‌ترین زمان سال ماه اسفند است. اگر پایان سال مالی شما در این زمان باشد، بستن دفاتر مالی در این دوره هم زمان با فصل اوج فروش کمی پردردسر خواهد بود.

امکان انتخاب سال با توجه به چرخه‌ی ‌کسب‌وکار

برخی از مشاغل بیشتر درآمد خود را در طول یک‌چهارم سال به دست می‌آورند و هزینه‌های خود را نیز در زمان متفاوتی پرداخت می‌کنند. انتخاب سال مالی با درنظر گرفتن این چرخه برای این دسته از ‌کسب‌وکارها بهتر است.

به عنوان مثال، اگر شرکت شما مهم‌ترین سود خود را با فروش اقلام در ماه مهر به دست می‌آورد، اما موجودی جدید را تا فروردین خریداری نمی‌کنید، ممکن است پایان سال تقویمی وضعیت مالی شرکت شما را به درستی نشان ندهد. استفاده از یک سال مالی که به 31 خرداد ختم می‌شود به شرکت شما امکان می‌دهد بالاترین درآمد و هزینه‌های شما را در همان سال مالیاتی ثبت کند.

امکان کمک‌گرفتن از شرکا برای تهیه‌ی گزارش داده‌های مالی

اگر همه فروشندگان، تأمین‌کنندگان و شرکای تجاری شما در حال تهیه سوابق مالیاتی خود، حسابرسی امور مالی و محاسبه بودجه خود باشند، بهتر است که سال مالی‌تان را در زمان متفاوتی ببندید. زیرا برای تکمیل فرایند حسابداری خود نیاز به درخواست داده‌های مالی یا گزارشات از سایر شرکت‌ها دارید و انتخاب پایان سال مالی با توجه به زمانی که شرکای شما برای کمک بیشتر در دسترس هستند، می‌تواند مفید باشد.

دسترسی راحت‌تر به حسابداران و کارشناسان مالیاتی

اگر از مشاوران مالیاتی یا حسابداران برای بستن دفاتر مالی خود کمک می‌گیرید، احتمالاً در سه ماهه‌ی منتهی به فصل مالیات برنامه کاری شلوغ‌تری داشته باشند. انتخاب سال مالی که با بقیه شرکت‌ها متفاوت باشد، به شما کمک می‌کند که مشاوران و حسابداران با کم‌ترین حواس‌پرتی این کار را برای شما انجام دهند.

دلایل بستن سال مالی چیست؟

  • صفرکردن دسته‌ای حساب‌ها
  • صفرکردن مانده‌ی برخی از حساب‌ها به‌منظور انتقال به دفاتر جدید در سال مالی جدید
  • محاسبه‌ی سود و زیان دوره‌ی مالی جاری
  • جلوگیری از انباشته‌شدن اطلاعات
  • اطمینان از قطعی‌شدن ثبت اسناد در سیستم

مراحل اجرایی بستن سال مالی

نکات مهم بستن سال مالی

پیش از بستن حساب‌ها در پایان سال مالی باید به چند نکته باید توجه کنید:

  • بررسی مجدد تمامی ترازهای مالی
  • انبارگردانی و بررسی و شمارش موجودی کالاها
  • بررسی تمامی فاکتورها
  • کنترل کاردکس کالاها
  • بررسی سرفصل‌ها
  • اصلاح موجودی انبار و قیمت کالاها
  • بررسی موجودی منفی کالاها
  • بررسی و اصلاح سندهایی که بدون توجه به اصول حسابداری ثبت شده‌اند
  • مرتب‌کردن اسناد پیش از عملیات بستن حساب‌ها

مراحل بستن سال مالی

مراحل بستن سال مالی در حسابداری

برای بستن سال مالی 4 مرحله زیر را باید به طور چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ دقیق اجرا کنید:

1- بستن حساب‌های دائمی و موقت

در پایان سال مالی حساب‌ها دو نوع هستند: دائمی یا موقت. (ماهیت حساب ها در حسابداری چیست؟)

نخست حساب‌های دائمی دارای مانده بدهکار (مانند دارایی) بستانکار گردیده و معادل جمع آن به حساب تراز اختتامیه بستانکار می‌شود. سپس حساب‌هایی که مانده بستانکاری دارند (مانند سرمایه و بدهی و موجودی) به حساب تراز اختتامیه بدهکار می‌شوند.

حساب‌های موقت یا حساب سودوزیانی (درامد و هزینه) حساب‌هایی هستند که از دوره‌ی قبل مانده نمی‌پذیرند و به دوره‌ی بعد نیز منتقل می‌شوند. مانده این حساب‌ها در ابتدای سال صفر بوده و در پایان سال مالی با بستن حساب‌ها صفر می‌شود. حساب‌های موقت به ماهیت حساب‌ها (برای مثال حساب‌هایی با مانده بدهکار، بستانکار شده و خلاصه سود و زیان بدهکار می‌شود) بعد از تهیه صورت سود و زیان حساب‌های موقت را می‌بندیم و حساب‌های دائمی نیز از طریق صدور سند اختتامیه به سال بعد منتقل می‌شوند.

2- صدور چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ سند تعدیل ماهیت

در این مرحله به بررسی حساب‌هایی می‌پردازیم که مانده‌ی آنها با آنچه در حساب‌های معین قرار داده شده، متفاوت است. نخست باید یکسری حساب معین طرف مقابل تعریف کنید تا مانده حساب‌های خلاف ماهیت با آن بسته شود. حساب معین طرف مقابل دو ویژگی دارند:

الف. از نظر ماهیت مخالف حساب مذکور باشد.

ب. از نظر سطوح تفصیلی و نوع حساب‌های تفصیلی مرتبط، دقیقا مانند حساب خلاف ماهیت باشد.

3- صدور سند اختتامیه

با صدور سند اختتامیه حساب‌های ترازنامه‌ای بسته شده و به سال بعد منتقل می‌شوند. (ترازنامه چیست؟)

4- صدور سند افتتاحیه

بعد از صدور سند اختتامیه باید حساب‌های ترازنامه‌ای بسته شده و در سند اختتامیه به سال بعد منتقل شود. این امر هم با صدور سند افتتاحیه انجام می‌شود. برای صدور سند افتتاحیه باید نکات زیر را رعایت کنید:

الف. نخست باید سال مالی جدیدی ایجاد کنید

ب. سپس در دوره‌ی مالی که در آن سند اختتامیه زده شده، سند افتتاحیه صادر می‌کنید.

بستن سال مالی در نرم افزارهای حسابداری

در انتهای این مقاله به آموزش بستن سال مالی در نرم افزارهای مختلف می‌پردازیم:

وظایف مدیریت مالی چیست؟

وظایف کلی مدیریت مالی:
در راستای هدف اصلی مدیریت مالی، مدیر مالی وظایفی بعهده دارد تا بتواند به اهداف مزبور دست یابد:
1) تجزیه و تحلیل و برنامه‌ریزی مالی(وظایف مربوط به سودآوری): شامل متناسب ساختن ساختار دارایی‌ها، بدهی‌ها و حقوق صاحبان سهام، بهبود عملکرد شرکت و برنامه‌ریزی آتی. در قالب این نوع تصمیمات، مدیر مالی با بررسی سلامت مالی شرکت، نیاز مالی آن را متناسب با عملکرد فعلی و رشد مورد چرا تعیین اهداف مالی مهم است؟ انتظار آتی تعیین می‌کند. به عبارتی دیگر می‌توان این وظایف را شامل: 1- کنترل هزینه‌ها؛ 2- قیمت‌گذاری؛ 3- پیش‌بینی سود؛ 4- تحلیل بازده و ریسک در تصمیمات مالی.
2- تصمیمات سرمایه‌گذاری: تخصیص وجوه تأمین شده بین دارایی‌های فیزیکی و مالی به نحو بهینه و برای تحصیل بیشترین بازده و بر مصارف سرمایه تاکید دارد و تعیین کننده ترکیب دارایی های شرکت است.

3- تصمیمات تأمین مالی (تصمیمات مربوط به ساختمان مالی و سرمایه): تعیین و انتخاب بهترین شیوه تأمین مالی و ترکیب آن و بر منابع سرمایه تاکید دارد که این توانایی مدیریت از طریق صورت سود و زیان قابل مشاهده است.



اشتراک گذاری

دیدگاه شما

اولین دیدگاه را شما ارسال نمایید.