نسبت های محاسباتی و اندازگیری کاربردی برای هر کسب و کار
خیلی واضح است که اگر اطلاعاتی یا شاخصی یا سیستم ارزیابی نداشته باشیم قطعا نمی دونیم کجا هستیم، یکی از کارهای مهم هر کسب و کار، داشتن اطلاعات مختلف و آمار و ارقام و استفاده از نسبت های مختلف جهت دستیابی به عملکرد است.
تمامی نسبت ها دارای فرمول هستند که می توانید از این فرمول ها استفاده کنید و آنها را تبدیل به نرم افزار کنید بعد خروجی نهایی را بگیرید و از خروجی اطلاعات و خروجی عملکردها، نتیجه های لازم را بگیرید و مدیریت اهداف بهتری را تنظیم کنید.
نکته : لازم نیست فرمول ها را حفظ کنید فقط کافی به درستی از آن در گزارش ها استفاده کنید، همه این نسبت ها تقریبا همه چیز است و مدیریت امور در هر بخش سازمان را بهتر خواهد کرد، سعی کردم نسبت ها و شاخص هایی که کاربرد بیشتری دارند را در این مقاله بنویسم.
شاخص های بخش فروش و بازاریابی (S)
سهم بازار Market share = ارزش کل فروش شرکت در بازار / ارزش کل فروش صنعت
گردش مشتریان Customer turnover = (تعداد مشتریانی که از شرکت خرید کرده اند – تعداد کل مشتریان) / تعداد کل مشتریان
اثربخشی تبلیغات Mail Effectiveness = تعداد پاسخ های دریافت شده از مشتریان / تعداد کل بسته های تبلیغاتی
نرخ تبدیل یا خرید به ازای بازید یا جذب Conversion Rate = تعداد فروش / تعداد بازدید ها
بهره وری فروش Sales Productivity = (هزینه های متغیر فروش – درآمد ناخالص فروش های جدید) / هزینه های فروش
درصد روند فروش Sales Trend = ( کل فروش دوره قبلی – کل فروش دوره فعلی ) / کل فروش دوره قبلی
کشش تقاضای محصول Product demand elasticity = درصد تغییر مقدار فروش / درصد تغییر قیمت
تعداد روزهای پس افت ( بدهی عقب افتاده ) Days of Blacklog = ارزش سفارش های برآورده نشده / (365 / مقدار فروش سالیانه)
شاخص های بخش تولید (O)
بهره وری تولید گلوگاه Constraint Productivity = تعداد اقلام تولید شده در هر ساعت / تعداد ساعات کاری
زمان تکت (پاسخگویی سریع به تقاضای مشتری) Takt Time = زمان عملیاتی / مقدار محصول مورد نیاز
کارایی تولید Manufacturing efficiency = زمان سیکل جاری / زمان ارزش افزوده
ظرفیت نقطه سر به سر کارخانه Break-even plant capacity= ( کل هزینه های ثابت * میزان بهره برداری فعلی ) / ( هزینه های متغییر – فروش )
اثربخشی تولید Manufacturing effectiveness = ساعات صرف شده برای تولید خروجی / ساعات صرف شده در گلوگاه تولید
شاخص بهره وری تولید Productivity index = مقدار کل تغییر در خروجی / مقدار کل تغییر در ورودی
میزان خروجی هر ساعت کار Unit output per hour = (کل معادل های خروجی دوره قبل – کل معادل های خروجی + کل خروجی های تکمیل شده) / تعداد کل ساعات کار مستقیم
زمان مسیر بحرانی تولید و تحویل سر موعد مقرر Manufacturing path time = زمان دریافت سفارش – زمان تحویل محصول
تحویل به موقع On-time delivery ratio = تعداد سفارش های تحویل داده شده در موعد مقرر / تعداد کل سفارش های تحویل داده شده
متوسط زمان راه اندازی تجهیزات Average equipment setup time = زمان توقف تولید در دوره پیشین – زمان آغاز تولید در دوره جدید
زمان توقف ماشین الات و تجهیزات Machine downtime = کل دقایق توقف برنامه ریزی نشده ماشین / کل دقایق کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین کار ماشین
متوسط مدت زمان خرابی و زمان پرتی خارج تولید Mean time Between Failures = ( زمان شروع – زمان توقف ) مجموع / تعداد دفعات تولید در نظر گرفته شده
محصولات تولید شده قابل قبول Product completion percentage = ( تعداد محصولات مردود شده در دوره – تعداد محصولات تولید شده در دوره ) / تعداد محصولات تولید شده در دوره
گردش کالای در جریان ساخت Work-in-Proccess turnover = هزینه سالیانه کالای فروخته شده / مجموع مقدار کالاهای در جریان ساخت
درصد ضایعات Scrap Percentage = (هزینه های استاندارد کالاهای فروخته شده – هزینه واقعی کالاهای فروخته شده) / هزینه های استاندارد کالا های فروخته شده
هزینه های تعمیر و نگهداری به دارایی های ثابت Manufacturing expense to fixed assets ratio = هزینه های تعمیر و نگهداری / کل ارش ناخالص دارایی های ثابت
هزینه های غیر مستقیم Indirect expense ratio = ( تعداد واحدهای تولید شده در دوره دوم / کل هزینه های غیر مستقیم تولید در کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین دوره دوم ) / ( تعداد واحدهای تولید شده در دوره اول / کل هزینه های غیر مستقیم تولید در دوره اول )
نقطه سفارش دهی مجدد Reorder point = موجودی اطمینان + ( زمان تحویل * متوسط مقدار مصرف در بازه زمانی مورد نظر )
شاخص های بخش لجستیک و حمل و نقل (H)
پیشرفت برنامه اتمام تولید Production schedule accuracy = تعداد فعالیت های به اتمام رسیده با برنامه / تعداد فعالیت های پیش بینی شده در برنامه
اندازه مقدار اقتصادی سفارش ( صرفه اقتصادی تقاضا ) Economic order quantity = رادیکال (( 2 * هزینه سفارش دهی * مقدار کل مصرف مواد) / هزینه نگهداری هر واحد)
اندازه مقدار اقتصادی تولید ( صرفه اقتصادی تولید ) Economic production size = رادیکال (( 2 * هزینه راه اندازی تولید * کل تقاضا (به واحد)) / هزینه نگهداری هر واحد)
تعداد سفارش های هر دوره Number of order = میزان کل مصرف ( به واحد ) / مقدار اقتصادی سفارش
گردش موجودی مواد اولیه Raw material inventory turns = 12 * ( ارزش ریال مصرف مواد اولیه / ارزش ریالی موجودی اولیه در دست )
گردش موجودی کالاهای ساخته شده finished goods inventory turns = 12 * ( فروش کالاهای ساخته شده / موجودی کالاهای ساخته شده در دست )
دقت موجودی (اقلام) Inventory accurancy = تعداد اقلام دقیق نمونه آماری / تعداد کل اقلام در نمونه
گردش توزیع Distribution turnover = ارزش خریدهای مرتبط با تولید در یک سال / ارزش موجودی در راه
تحویل به موقع درخواستی On-time delivery percentage = تاریخ درخواست تحویل - تاریخ واقعی تحویل
نرخ پاسخگویی به سفارش ها Order fill rate = تعداد سفارش هایی که به صورت کامل در تاریخ توافق شده به مشتریان تحویل داده شده / تعداد کل سفارش های که در دوره مورد نظر به مشتریان تحویل داده شده
متوسط زمان حمل و نقل Average time to ship = تاریخی که سفارش به بخش حمل و نقل ارسال شده است – تاریخ تحویل سفارش
خسارت حمل و نقل Percentage of products damaged in transit = تعداد شکایت های مشتریان و خسارات / تعداد کل سفارش های حمل شده
میزان فروش توزیع کنندگان Percentage of sales through distributors = کل فروش به توزیع کنندگان / کل فروش شرکت
شاخص های عملکرد بازار و سرمایه گذاری (E)
نسبت نهان خرید – فروش سهام insider stock buy-sell ratio = تعداد تراکنش های فروش سهام توسط افراد داخلی / تعداد تراکنش های خرید سهام توسط افراد داخلی
ارزش افزوده بازار Market value added = (ارزش دفتری سرمایه) – (قیمت سهام * تعداد سهام ممتاز منتشره) + ( قیمت سهام * تعداد سهام عادی منتشره )
ارزش سازمان به درآمد Enterprise value/Earning ratio = (اوراق بهادار سریع المعامله – وجه نقد – بدهی + (قیمت سهام * تعداد سهام)) / هزینه بهره – سود خالص
هزینه سرمایه Cost of capital = ((نرخ مالیات -1 ) * هزینه بهره) / تخفیف بدهی – مبالغ اضافی بدهی + هزینه های اکتساب بدهی – مقدار بدهی
نسبت قیمت درآمد price earning ratio P/E = متوسط قیمت سهام عادی / سود خالص به ازای هر سهم
ارزش خالص Net Worth = (سودنقدی سهام ممتاز – جمع بدهی ها – جمع دارایی ها) / جمع سهام عادی صادره
ارزش دفتر هر سهم book value per share = (هزینه تسویه سهام ممتاز – جمع حقوق صاحبان سهام) / تعداد کل سهام عادی صادره
بازدهی دارایی به کار گرفته شده Return on equity percentage = سودخالص / جمع دارایی ها
بازدهی حقوق صاحبان سهام Return on equity percentage = سودخالص / جمع حقوق صاحبان سهام
درآمد هر سهم Earning per share = (سودسهام ممتاز – سود خالص) / (معادل سهام عادی + تعداد سهام عادی صادره)
ارزش افزوده اقتصادی Economic value added = (درصد هزینه سرمایه – بازدهی سرمایه گذاری ) * ( سرمایه گذاری خالص)
نسبت بدهی به حقوق صاحبان سهام Debt to equity ratio = بدهی / حقوق صاحبان سهام
نسبت سرمایه تامین شده Funded capital ratio = ( بدهی بلند مدت + حقوق صاحبان سهام ) / دارایی های ثابت
نسبت فروش به حقوق صاحبان سرمایه Sales to equity ratio = فروش خالص سالانه / حقوق صاحبان سهام
شاخص های نقدینگی و جریان نقدی (I)
جریان نقدی عملیاتی cash flow form operations = فروش غیرنقدی – هزینه های غیر نقدی + سودعملیاتی / سود عملیاتی
جریان نقدی سود خالص cash flow = (فروش غیرنقدی – هزینه های غیر نقدی + سود خالص ) / سود خالص
گردش موجودی Inventory turnover = بهای تمام شده کالای فروخته شده / موجودی
گردش حساب های پرداختنی Accounts payable turnover = جمع خرید / موازنه حساب های پرداختنی آخر دوره
گردش حساب های دریافتی Accounts receivable turnover = فروش اعتباری سالیانه / متوسط حساب های دریافتنی + چک های قابل پرداخت مشتریان
شاخص نقدینگی Liquidity index = (تعداد*موجودی) + (تعداد روزهای نقدینگی*حساب های دریافتنی) / موجودی + حساب های دریافتنی
پوشش هزینه ثابت Fixed charge coverage = (پرداخت های ثابت + هزینه های ثابت) / جریان نقدی عملیاتی
نسبت وجوه نقد به سرمایه در گردش Cash to working capital ratio = (اوراق بهادارسریع المعامله + پول نقد) / (بدهی جاری – دارایی جاری)
نسبت وجوه نقدی به بدهی جاری Cash to current liabilities ratio = (اوراق بهادار کوتاه مدت + پول نقد) / بدهی جاری
نسبت جریان نقدی به بدهی Cash flow to debt ratio = (فروش غیر نقدی – هزینه های غیر نقدی + سودخالص) / (هزینه اجاره + بدهی)
نسبت جریان نقدی به بدهی بلند مدت Cash flow to debt ratio = (فروش غیر نقدی – هزینه های غیرنقدی + سود خالص) / جمع پرداخت های بدهی بلند مدت دوره گزارش دهی
نسبت سود تقسیمی Dividend payout ratio = جمع پرداخت های سود تقسیمی / (فروش غیر نقدی – هزینه های غیر نقدی + سود خالص)
نسبت جاری Current ratio = دارایی جاری / بدهی جاری
نسبت آنی Quick ratio = (حساب های دریافتنی + اوراق بهادار + پول نقد) / بدهی های جاری
نسبت نقدی Cash ratio = ( اوراق بهادار کوتاه مدت + پول نقد ) / بدهی جاری
نسبت فروش به دارایی جاری sales to current assets ratio = فروش / دارایی جاری
نسبت بهره وری سرمایه در گردش Working capital productivity = فروش سالانه / سرمایه در گردش
نسبت تبدیل دارایی ریسک آمیز Risky asset conversion ratio = بهای دارایی های با کمترین ارزش تبدیل به وجه نقد / جمع دارایی ها
شاخص های عملکرد عملیاتی و بهره برداری دارایی (L)
نسبت فروش به سرمایه در گردش sales to working capital ratio = فروش خالص سالانه / (حساب های پرداختی – موجودی + حساب دریافتنی)
نسبت فروش به دارایی ثابت sales to fixed assets ratio = فروش خالص سالانه / کل دارایی ثابت
نسبت فروش به دارایی ثابت استهلاک sales to fixed = فروش خالص سالانه / کل دارایی ثابت قبل از استهلاک
نسبت فروش به هزینه های عمومی و اداری sales to administrative = فروش خالص سالانه / کل هزینه های عمومی واداری
نسبت هزینه احتیاطی Discretionary cost ratio = هزینه های احتیاطی / فروش
نسبت هزینه بهره به بدهی Interest expense to debt ratio = هزینه بهره / (بدهی بلند مدت + بدهی کوتاه مدت)
نرخ سربار Overhead rate = کل هزینه سربار / کارگر مستقیم و کل هزینه سربار / جمع ساعات کار ماشین آلات
گردش سرمایه گذاری Investment turnover = فروش / (بدهی بلند مدت + حقوق صاحبان سهام)
نقطه سر به سر Break-even Point = جمع هزینه های عملیاتی / متوسط درصد حاشیه سود ناخالص
نقطه سر به سر استهلاک Break-even Point = ((استهلاک و انواع هزینه های غیر نقدی) – ( جمع هزینه های عملیاتی )) / متوسط درصد حاشیه سود ناخالص
حاشیه ایمنی Margin of safety = (نقطه سربه سر – سطح فروش فعلی) / سطح فروش فعلی
نسبت دارایی های عملیاتی Operating assets ratio = دارایی های مورد استفاده برای ایجاد درآمد / جمع دارایی ها
حاشیه فروش Sales Margin = (هزینه فروش – حاشیه سود ناخالص) / فروش ناخالص
سود ناخالص Gross profit percentage = ((کارگر مستقیم + مواد مستقیم + سربار) – درآمد) / درآمد
سود ناخالص مواد Gross profit percentage= (مواد مستقیم) – درآمد / درآمد
سود خالص Net income percentage = سود خالص / درآمد
سود سرمایه گذاری Investment income percentage = سود بهره + سود تقسیمی / ارزش سرمایه
سود عملیاتی Operating profit percentage = ((هزینه فروش + هزینه عمومی اداری + بهای تمام شده کالای فروخته شده ) – فروش) / فروش
نسبت اهرم عملیاتی Operating leverage ratio = (هزینه های متغییر – فروش) / سود عملیاتی
نسبت کیفیت درآمد Quality of earnings ratio = (جریان نقدی خاصل از عملیات – درآمد) / (2 / (دارایی انتها + دارایی ابتدا ))
سود عملیاتی و اهمیت آن در تحلیل بنیادی سهم
سود عملیاتی چیست و چه اهمیتی در تحلیل بنیادی دارد؟ همان گونه که میدانید تحلیل بنیادی سهام یکی از روش های تحلیلی برای بررسی یک سهم میباشد که تحلیلگران بنیادی زیادی از این روش برای تحلیل سهم استفاده میکنند. یک معامله گر موفق الزاما یک تحلیلگر بنیادی نیست اما عدم توجه به بنیاد سهم در بازار بورس میتواند ریسک سرمایه گذاری شما را افزایش دهد. موضوعات مختلفی در تحلیل بنیادی سهم مورد بررسی قرار میگیرد که یکی از مهم ترین آن سود عملیاتی شرکتهای بورسی است. در این مقاله قصد داریم به معرفی این پارامتر و اهمیت آن در بررسی بنیادی یک سهم بپردازید. با ما همراه باشید.
سود عملیاتی چیست؟
هر شرکتی در یک زمینه خاص فعالیت میکند که موضوع فعالیت آن، هنگام تاسیس شرکت به وضوح در اساسنامه شرکت قید شده است. شرکت از این فعالیت ها که میتواند تولیدی، واسطه گری، سرمایه گذاری، خدماتی و غیره باشد، درامدی کسب میکند. اما طبیعتا هزینه هایی را نیز متحمل خواهد شد. این هزینه ها میتواند شامل حقوق کارمندان، هزینه های جانبی، مواد اولیه و غیره باشد. کلیه درآمدهایی که شرکتها از طریق انجام فعالیت اصلی خود کسب نمایند، درآمدهای عملیاتی شرکت نامیده میشود. زمانی هزینه های جاری شرکت را از این درامد کم کنیم، سود عملیاتی شرکت بدست می آید. در واقع سود عملیاتی برابر است با درآمد عملیاتی شرکت منهای هزینه های شرکت. اما در اینجا توجه به مفهوم حاشیه سود نیز اهمیت دارد.
سود عملیاتی به ازای هر سهم پس از کسر مالیات
تا اینجا با سود عملیاتی شرکتها آشنا شدیم. اگر سود عملیاتی شرکت را پس از کسر مالیت، بر تعداد سهام شرکت تقسیم کنیم، سود عملیاتی به ازای هر سهم مشخص میشود. این سود با اصطلاح EPS یا همان سود سهم شناخته میشود. تمامی این مفاهیم را میتوان برای تعیین ارزیابی قیمت سهام یک شرکت مورد استفاده قرار داد. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.
حاشیه سود چیست؟
حاشیه سود عملیاتی، (Operating Profit Margin) این نسبت از تقسیم سود عملیاتی به در آمد بدست میآید. این نسبت معیار قویتری برای ارزیابی سودآوری و فروش است. با در نظر گرفتن سود شرکت قبل از کسر مالیات، حاشیه سود عملیاتی منعکسکننده موفقیت مدیریت شرکت در ایجاد سود از عملیات و فعالیتهای جاری شرکت است. در واقع این پارامتر نشان دهنده این موضوع است که فعالیت شرکت توجیه اقتصادی دارد یا خیر و به طور کلی پارامتری است که میتوان شرکتهای مختلف را به کمک آن با یکدیگر مقایسه کرد.
سود غیر عملیاتی چیست؟
معمولا در کنار سود عملیاتی، مفهوم سود غیر عملیاتی وجود دارد که در تحلیل بنیادی استفاده میشود. البته این پارامتر اهمیت کمتری برای سرمایه گذاران بورسی دارد. دلیل آن را در ادامه ذکر خواهیم کرد. سود غیرعملیاتی ناشی از فعالیتهای غیرمرتبط با موضوع اصلی فعالیت شرکت است. معمولاً سود غیرعملیاتی مربوط به سود حاصل از فروش داراییهای غیرمنقول، سود حاصل از سرمایهگذاریها و سهام، سود حاصل از اوراق مشارکت یا سپرده بانکی میباشد که ممکن است بخشی یا کلی از آن به صورت مستمر اتفاق نیافتد و تنها در یک زمان محقق شود. البته به این نکته توجه کنید که یک شرکت سرمایه گذاری، سود ناشی از سرمایه گذاری، سود عملیاتی محسوب میشود. این غیر مستمر بودن سود عملیاتی است که از اهمیت آن میکاهد. البته این به منظور بی اهمیت بودن آن نیست.
یک مثال برای سود غیر عملیاتی یک شرکت
در اینجا برای روشن شدن موضوع به مثال زیر توجه کنید. فرض کنید یک شرکت ساختمانی که در زمینه ساخت و ساز ساختمان فعالیت میکند، بخشی از سرمایه خود را در سالهای گذشته زمینی به بهای تمام شده 1 میلیارد تومان خریداری و در دفاتر شرکت بهای تمام شده تاریخی آن به همین عدد نیز ثبت شده است. حال بعد از چندین سال زمین مذکور توسط شرکت به مبلغ 2 میلیارد تومان به فروش میرسد، این سود 1 میلیارد تومانی همان سود غیرعملیاتی ناشی از فروش زمین است که در صورتهای مالی سود و زیان در سر فصل درآمدهای غیرعملیاتی و متفرقه ثبت میشود. نکته این است که این سود در سال بعد قرار نیست تکرار شود. از این رو نباید مانند سود عملیاتی در ارزش گذاری سهام شرکت محاسبه شود.
اهمیت سود عملیاتی در تحلیل بنیادی
آموزش گام به گام تحلیل بنیادی برای انتخاب سهم مناسب
برای دانلود کتاب آموزش گام به گام تحلیل بنیادی روی لینک زیر کلیک کنید.
آیا میخواهید در بورس به موفقیت برسید؟ آیا نمیدانید چگونه یک سهم را از منظر بنیادی تحلیل کنید؟ نبود منبع آموزشی مناسب در زمینه تحلیل بنیادی انگیزه ای شد تا در یک کتاب آموزشی به زبانی کاملا ساده و کاربردی، به کمک تصاویر گویا و آموزش گام به گام، روش انتخاب یک سهم را بر اساس نکات بنیادی آموزش داده ایم. قطعا این روش آموزشی را در هیچ کجا پیدا نخواهید کرد! این کتاب الکترونیکی را به تمام کسانی که می خواهند در بازار بورس به موفقیت مستمر برسند توصیه میکنیم .
در تحلیل بنیادی سهام، سود عملیاتی جایگاه مهمی دارد. چرا که سود آوری حال و آینده شرکت رابطه مستقیمی با ارزش سهام یک شرکت دارد. همان طور که میدانید نسبت P/E یا همان قیمت بر سود سهم، پارامتر مهمی برای یک سهم به شمار میرود. اگر با مفهوم نسبت P/E آشنا نیستید پیشنهاد میکنم ابتدا مقاله نسبت P/E در بورس چیست و چگونه محاسبه میشود را مطالعه کنید.
همان گونه که ذکر شد، EPS سود هر سهم است که از تقسیم سود عملیاتی (پس از کسر مالیات) بر تعداد سهام شرکت بدست میآید. در نسبت P/E در واقع E همان EPS است. بنابراین افزایش سود عملیاتی شرکت به معنی کاهش نسبت P/E است که باعث میشود ارزش سهام بیشتر شود.
چیزی که برای یک تحلیلگر بنیادی مهم است، سود(EPS) آینده سهم است نه سود فعلی!
مثالی برای تاثیر سود سهم بر قیمت سهم
اجازه بدهید کل مطلب بالا را با زبانی ساده بیان کنیم. فرض کنید یک شرکت (با EPS معادل 100 تومان) گزارش میدهد و اعلام کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین میکند سود عملیاتی شرکت یک باره 200 تومان به ازای هر سهم شده است. فرض کنید نسبت P/E سهم پیش از این 8 بوده است. با سود جدید، این نسبت 4 خواهد شد. برای اینکه دوباره این نسبت به 8 برسد، طبیعتا قیمت سهم نیز باید به همان نسبت رشد کند. به عبارتی اگر قرار باشد نسبت P/E ثابت بمونه، قیمت نیز باید دو برابر شود. یعنی اگر قیمت سهم 800 بوده است (8=P/E=800/100) حال باید قیمت سهم به 1600 تومان برسد (P/E=1600/200=8). بنابراین میبینیم سود عملیاتی یک شرکت میتواند تا چه حد اهمیت داشته باشد. حال این مسئله را برای سود غیر عملیاتی بررسی میکنیم.
تاثیر سود غیر عملیاتی بر قیمت سهم
حال دوباره مثال بالا را در نظر بگیرید با این تفاوت که فرض کنید سود عملیاتی شرکت تغییری نکرده است ولی شرکت توانسته است 100 تومان سود غیر عملیاتی به ازای هر سهم بسازد. خوب در این کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین صورت تغییری در نسبت P/E حاصل نمیشود زیرا که E تغییری نکرده است. حال چگونه باید این سود عملیاتی خودش را در قیمت سهم نشان دهد؟ خیلی ساده است. باید این سود را به قیمت فعلی سهم اضافه کرد تا ارزش سهم مشخص شود. بنابراین در مثال بالا که قیمت سهم 800 تومان بوده، با خبر سود غیر عملیاتی 100 تومانی، قیمت سهم باید 900 تومان شود. این جاست که تفاوت اهمیت سود عملیاتی و غیر عملیاتی در تحلیل بنیادی مشخص میشود.
جمع بندی
در این مقاله به بررسی سود عملیاتی و اهمیت ان در تحلیل بنیادی پرداختیم. همان طور که دیدیم سود عملیاتی رابطه مستقیمی با ارزش گذاری سهام شرکت دارد. همچنین سود غیر عملیاتی را بررسی کردیم و آن را با سود عملیاتی و تاثیر آن بر قیمت سهم مقایسه کردیم.
در مثال بالا دیدیم که افزایش 100 تومانی سود عملیاتی، قیمت سهم را به دو برابر قیمت قبلی، ارزش گذاری کرد اما 100 تومان سود غیر عملیاتی تنها میتواند 100 تومان به ارزش سهم بیافزاید.
چیزی که باید بدانید، سود عملیاتی آینده شرکت اهمیت دارد نه سود عملیاتی فعلی! در واقع این مسئله ای است که یک تحلیلگر بنیادی باید بتواند با بررسی برآورد هزینه ها و نرخ فروش، شرایط اقتصادی و بسیاری از عوامل دیگر، سود سازی شرکت را در آینده تخمین بزند. قیمت سهام بورسی شرکتها آینهای از آینده اقتصادی آنها است.
آموزش گام به گام تابلوخوانی پیشرفته در بورس
برای دانلود کتاب آموزش گام به گام تابلوخوانی پیشرفته روی لینک زیر کلیک کنید.
تابلوخوانی در کنار تحلیل بنیادی و تکنیکال، بعد سوم بورس است. همه چیز در تابلوی معاملات سهم وجود دارد، اطلاعاتی که شاید در نگاه اول کسی متوجه آنها نشود اما با یادگیری تکنیک های تابلو خوانی و بازار خوانی می توانید به اطلاعات زیادی دست پیدا کنید و بر این اساس معاملات پر سودتری داشته باشید. در کتاب آموزش تابلو خوانی پیشرفته به مطالبی خواهیم پرداخت که در هیچ کلاس یا کتابی به شما آموزش نمی دهند. تکنیک هایی که حاصل سالها تجربه در بازار سرمایه است.
سود عملیاتی و اهمیت آن در تحلیل بنیادی سهم
سود عملیاتی چیست و چه اهمیتی در تحلیل بنیادی دارد؟ همان گونه که میدانید تحلیل بنیادی سهام یکی از روش های تحلیلی برای بررسی یک سهم میباشد که تحلیلگران بنیادی زیادی از این روش برای تحلیل سهم استفاده میکنند. یک معامله گر موفق الزاما یک تحلیلگر بنیادی نیست اما عدم توجه به بنیاد سهم در بازار بورس میتواند ریسک سرمایه گذاری شما را افزایش دهد. موضوعات مختلفی در تحلیل بنیادی سهم مورد بررسی قرار میگیرد که یکی از مهم ترین آن سود عملیاتی شرکتهای بورسی است. در این مقاله قصد داریم به معرفی این پارامتر و اهمیت آن در بررسی بنیادی یک سهم بپردازید. با ما همراه باشید.
سود عملیاتی چیست؟
هر شرکتی در یک زمینه خاص فعالیت میکند که موضوع فعالیت آن، هنگام تاسیس شرکت به وضوح در اساسنامه شرکت قید شده است. شرکت از این فعالیت ها که میتواند تولیدی، واسطه گری، سرمایه گذاری، خدماتی و غیره باشد، درامدی کسب میکند. اما طبیعتا هزینه هایی را نیز متحمل خواهد شد. این هزینه ها میتواند شامل حقوق کارمندان، هزینه های جانبی، مواد اولیه و غیره باشد. کلیه درآمدهایی که شرکتها از طریق انجام فعالیت اصلی خود کسب نمایند، درآمدهای عملیاتی شرکت نامیده میشود. زمانی هزینه های جاری شرکت را از این درامد کم کنیم، سود عملیاتی شرکت بدست می آید. در واقع سود عملیاتی برابر است با درآمد عملیاتی شرکت منهای هزینه های شرکت. اما در اینجا توجه به مفهوم حاشیه سود نیز اهمیت دارد.
سود عملیاتی به ازای هر سهم پس از کسر مالیات
تا اینجا با سود عملیاتی شرکتها آشنا شدیم. اگر سود عملیاتی شرکت را پس از کسر مالیت، بر تعداد سهام شرکت تقسیم کنیم، سود عملیاتی به ازای هر سهم مشخص میشود. این سود با اصطلاح EPS یا همان سود سهم شناخته میشود. تمامی این مفاهیم را میتوان برای تعیین ارزیابی قیمت سهام یک شرکت مورد استفاده قرار داد. در ادامه به این موضوع خواهیم پرداخت.
حاشیه سود چیست؟
حاشیه سود عملیاتی، (Operating Profit Margin) این نسبت از تقسیم سود عملیاتی به در آمد بدست میآید. این نسبت معیار قویتری برای ارزیابی سودآوری و فروش است. با در نظر گرفتن سود شرکت قبل از کسر مالیات، حاشیه سود عملیاتی منعکسکننده موفقیت مدیریت شرکت در ایجاد سود از عملیات و فعالیتهای جاری شرکت است. در واقع این پارامتر نشان دهنده این موضوع است که فعالیت شرکت توجیه اقتصادی دارد یا خیر و به طور کلی پارامتری است که میتوان شرکتهای مختلف را به کمک آن با یکدیگر مقایسه کرد.
سود غیر عملیاتی چیست؟
معمولا در کنار سود عملیاتی، مفهوم سود غیر عملیاتی وجود دارد که در تحلیل بنیادی استفاده میشود. البته این پارامتر اهمیت کمتری برای سرمایه گذاران بورسی دارد. دلیل آن را در ادامه ذکر خواهیم کرد. سود غیرعملیاتی ناشی از فعالیتهای غیرمرتبط با موضوع اصلی فعالیت شرکت است. معمولاً سود غیرعملیاتی مربوط به سود حاصل از فروش داراییهای غیرمنقول، سود حاصل از سرمایهگذاریها و سهام، سود حاصل از اوراق مشارکت یا سپرده بانکی میباشد که ممکن است بخشی یا کلی از آن به صورت مستمر اتفاق نیافتد و تنها در یک زمان محقق شود. البته به این نکته توجه کنید که یک شرکت سرمایه گذاری، سود ناشی از سرمایه گذاری، سود عملیاتی محسوب میشود. این غیر مستمر بودن سود عملیاتی است که از اهمیت آن میکاهد. البته این به منظور بی اهمیت بودن آن نیست.
یک مثال برای سود غیر عملیاتی یک شرکت
در اینجا برای روشن شدن موضوع به مثال زیر توجه کنید. فرض کنید یک شرکت ساختمانی که در زمینه ساخت و ساز ساختمان فعالیت میکند، بخشی از سرمایه خود را در سالهای گذشته زمینی به بهای تمام شده 1 میلیارد تومان خریداری و در دفاتر شرکت بهای تمام شده تاریخی آن به همین عدد نیز ثبت شده است. حال بعد از چندین سال زمین مذکور توسط شرکت به مبلغ 2 میلیارد تومان به فروش میرسد، این سود 1 میلیارد تومانی همان سود غیرعملیاتی ناشی از فروش زمین است که در صورتهای مالی سود و زیان در سر فصل درآمدهای غیرعملیاتی و متفرقه ثبت میشود. نکته این است که این سود در سال بعد قرار نیست تکرار شود. از این رو نباید مانند سود عملیاتی در ارزش گذاری سهام شرکت محاسبه شود.
اهمیت سود عملیاتی در تحلیل بنیادی
آموزش گام به گام تحلیل بنیادی برای انتخاب سهم مناسب
برای دانلود کتاب آموزش گام به گام تحلیل بنیادی روی لینک زیر کلیک کنید.
آیا میخواهید در بورس به موفقیت برسید؟ آیا نمیدانید چگونه یک سهم را از منظر بنیادی تحلیل کنید؟ نبود منبع آموزشی مناسب در زمینه تحلیل بنیادی انگیزه ای شد تا در یک کتاب آموزشی به زبانی کاملا ساده و کاربردی، به کمک تصاویر گویا و آموزش گام به گام، روش انتخاب یک سهم را بر اساس نکات بنیادی آموزش داده ایم. قطعا این روش آموزشی را در هیچ کجا پیدا نخواهید کرد! این کتاب الکترونیکی را به تمام کسانی که می خواهند در بازار بورس به موفقیت مستمر برسند توصیه میکنیم .
در تحلیل بنیادی سهام، سود عملیاتی جایگاه مهمی دارد. چرا که سود آوری حال و آینده شرکت رابطه مستقیمی با ارزش سهام یک شرکت دارد. همان طور که میدانید نسبت P/E یا همان قیمت بر سود سهم، پارامتر مهمی برای یک سهم به شمار میرود. اگر با مفهوم نسبت P/E آشنا نیستید پیشنهاد میکنم ابتدا مقاله نسبت P/E در بورس چیست و چگونه محاسبه میشود را مطالعه کنید.
همان گونه که ذکر شد، EPS سود هر سهم است که از تقسیم سود عملیاتی (پس از کسر مالیات) بر تعداد سهام شرکت بدست میآید. در نسبت P/E در واقع E همان EPS است. بنابراین افزایش سود عملیاتی شرکت به معنی کاهش نسبت P/E است که باعث میشود ارزش سهام بیشتر شود.
چیزی که برای یک تحلیلگر بنیادی مهم است، سود(EPS) آینده سهم است نه سود فعلی!
مثالی برای تاثیر سود سهم بر قیمت سهم
اجازه بدهید کل مطلب بالا را با زبانی ساده بیان کنیم. فرض کنید یک شرکت (با EPS معادل 100 تومان) گزارش میدهد و اعلام میکند سود عملیاتی شرکت یک باره 200 تومان به ازای هر سهم شده است. فرض کنید نسبت P/E سهم پیش از این 8 بوده است. با سود جدید، این نسبت 4 خواهد شد. برای اینکه دوباره این نسبت به 8 برسد، طبیعتا قیمت سهم نیز باید به همان نسبت رشد کند. به عبارتی اگر قرار باشد نسبت P/E ثابت بمونه، قیمت نیز باید دو برابر شود. یعنی اگر قیمت سهم 800 بوده است (8=P/E=800/100) حال باید قیمت سهم به 1600 تومان برسد (P/E=1600/200=8). بنابراین میبینیم سود عملیاتی یک شرکت میتواند تا چه حد اهمیت داشته باشد. حال این مسئله را برای سود غیر عملیاتی بررسی میکنیم.
تاثیر سود غیر کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین عملیاتی بر قیمت سهم
حال دوباره مثال بالا را در نظر بگیرید با این تفاوت که فرض کنید سود عملیاتی شرکت تغییری نکرده است ولی شرکت توانسته است 100 تومان سود غیر عملیاتی به ازای هر سهم بسازد. خوب در این صورت تغییری در نسبت P/E حاصل نمیشود زیرا که E تغییری نکرده است. حال چگونه باید این سود عملیاتی خودش را در قیمت سهم نشان دهد؟ خیلی ساده است. باید این سود را به قیمت فعلی سهم اضافه کرد تا ارزش سهم مشخص شود. بنابراین در مثال بالا که قیمت سهم 800 تومان بوده، با خبر سود غیر عملیاتی 100 تومانی، قیمت سهم باید 900 تومان شود. این جاست که تفاوت اهمیت سود عملیاتی و غیر عملیاتی در تحلیل بنیادی مشخص میشود.
جمع بندی
در این مقاله به بررسی سود عملیاتی و اهمیت ان در تحلیل بنیادی پرداختیم. همان طور که دیدیم سود عملیاتی رابطه مستقیمی با ارزش گذاری سهام شرکت دارد. همچنین سود غیر عملیاتی را بررسی کردیم و آن را با سود عملیاتی و تاثیر آن بر قیمت سهم مقایسه کردیم.
در مثال بالا دیدیم که افزایش 100 تومانی سود عملیاتی، قیمت سهم را به دو برابر قیمت قبلی، ارزش گذاری کرد اما 100 تومان سود غیر عملیاتی تنها میتواند 100 تومان به ارزش سهم بیافزاید.
چیزی که باید بدانید، سود عملیاتی آینده شرکت اهمیت دارد نه سود عملیاتی فعلی! در واقع این مسئله ای است که یک تحلیلگر بنیادی باید بتواند با بررسی برآورد هزینه ها و نرخ فروش، شرایط اقتصادی و بسیاری از عوامل دیگر، سود سازی شرکت را در آینده تخمین بزند. قیمت سهام بورسی شرکتها آینهای از آینده اقتصادی آنها است.
آموزش گام به گام تابلوخوانی پیشرفته در بورس
برای دانلود کتاب آموزش گام به گام تابلوخوانی پیشرفته روی لینک زیر کلیک کنید.
تابلوخوانی در کنار تحلیل بنیادی و تکنیکال، بعد سوم بورس است. همه چیز در تابلوی معاملات سهم وجود دارد، اطلاعاتی که شاید در نگاه اول کسی متوجه آنها نشود اما با یادگیری تکنیک های تابلو خوانی و بازار خوانی می توانید به اطلاعات زیادی دست پیدا کنید و بر این اساس معاملات پر سودتری داشته باشید. در کتاب آموزش تابلو خوانی پیشرفته به مطالبی خواهیم پرداخت که در هیچ کلاس یا کتابی به شما آموزش نمی دهند. تکنیک هایی که حاصل سالها تجربه در بازار سرمایه است.
تحلیل مالی چیست؟
تحلیل مالی (Financial Analysis) روند بررسی کسبوکارها، پروژهها، بودجهها و دیگر مبادلات مربوط به زمینهٔ مالی است که به منظور بررسی عملکرد و همچنین مناسب بودن آنها برای آن کسبوکار انجام میشود.
بهطور معمول، تحلیل مالی، بهمنظور بررسی اینکه یک واحد تجاری ثبات دارد یا خیر، قادر به پرداخت بدهیهایش میباشد، نقدینگی دارد، و یا بهاندازهٔ کافی سودده است تا بتواند یک سرمایهگذاری مالی را گارانتی کند؛ استفاده میشود.
نکات کلیدی:
- اگر تحلیل مالی بهصورت داخلی انجام شود، میتواند به مدیران یک کسبوکار کمک کند تا بتوانند تصمیمات آینده را راحتتر گرفته و یا بر روندهای موفقیتآمیز گذشته خود مروری داشته باشند.
- اگر این تحلیل و بررسی بهصورت خارجی انجام گیرد، به سرمایهگذاران این اجازه را میدهد تا بتوانند بهترین فرصتهای سرمایهگذاری را انتخاب کنند و در آنها سرمایهگذاری نمایند.
- دو روش اصلی برای تحلیل وجود دارد: تحلیل بنیادی و تحلیل تکنیکال
- تحلیل بنیادی از نسبتها و همچنین گزارشات مالی و اطلاعات آنها بهمنظور بدست آوردن ارزش ذاتی یک سهم استفاده میکند.
- تحلیل تکنیکال این موضوع را در نظر میگیرد که تمامی اطلاعات و ارزش یک سهم از قبل در قیمت آن لحاظ شدهاند، و در این تحلیل به الگوهای نموداری و همچنین ارزش سهام تمرکز میکنیم.
درک مفهوم تحلیل مالی
تحلیل مالی میتواند بهمنظور بررسی روندهای اقتصادی، تنظیم نمودن سیاستهای مالی، ایجاد نقشههای بلندمدت برای فعالیت کسبوکارها و همچنین یافتن پروژهها برای شرکتهایی بهمنظور سرمایهگذاری مورد استفاده قرار گیرد.
تمامی موارد فوق از ترکیب اطلاعات و ارقام مالی ناشی میشوند. یک تحلیلگر مالی به بررسی موبهموی گزارشهای مالی شرکتها – مانند صورت سود و زیان، ترازنامه و همچنین گزارشات جریان نقدی میپردازد. تحلیل مالی میتواند هم بهصورت شرکتی و هم بهمنظور سرمایهگذاری انجام شود.
تحلیل مالی (Financial Analysis) روند بررسی کسبوکارها، پروژهها، بودجهها و دیگر مبادلات مربوط به زمینهٔ مالی است که به منظور بررسی عملکرد و همچنین مناسب بودن آنها برای آن کسبوکار انجام میشود. بهطور معمول، تحلیل مالی، بهمنظور بررسی اینکه یک واحد تجاری ثبات دارد یا خیر، قادر به پرداخت بدهیهایش میباشد، نقدینگی دارد، و یا بهاندازهٔ کافی سودده است تا بتواند یک سرمایهگذاری مالی را گارانتی کند؛ استفاده میشود.
یکی از مرسومترین روشها برای تحلیل اطلاعات مالی بدست آوردن و محاسبهٔ نسبتهای موجود از اطلاعات این گزارشات مالی میباشد تا بتوان آنها را با شرکتهای دیگر و حتی گذشتهٔ همین شرکت مقایسه کرد و عملکرد آنها را در برابر یکدیگر سنجید.
برای مثال، بازده داراییها یک نسبت معمول است که بهمنظور بررسی میزان استفادهٔ بهینهٔ شرکت از داراییهایش بهمنظور کسب سود استفاده میشود. این نسبت میتواند برای چند کمپانی در یک زمینهٔ صنعتی یکسان مورد محاسبه قرار گیرد و با یکدیگر مقایسه شود تا میزان عملکرد بهتر هر یک از این شرکتها مشخص شوند.
چگونه از تحلیل مالی استفاده میشود؟
تحلیل مالی شرکتها (Corporate financial analysis)
در تحلیل مالی شرکتها، این تحلیل بهصورت داخلی و توسط بخش حسابداری با مشارکت بخش مدیریت بهمنظور بهبود تصمیمگیریهای کسبوکاری انجام میشود. این نوع از تحلیل داخلی ممکن است نسبتهایی مانند ارزش خالص فعلی (Net present value –NPV) و همچنین نرخ داخلی سوددهی (Internal rate of return – IRR) را بررسی کند تا بتوانند بهکمک آنها پروژههایی را پیدا کنند که ارزش اجرا شدن داشته باشند.
در تحلیل مالی شرکتها، این تحلیل بهصورت داخلی و توسط بخش حسابداری با مشارکت بخش مدیریت بهمنظور بهبود تصمیمگیریهای کسبوکاری انجام میشود. این نوع از تحلیل داخلی ممکن است نسبتهایی مانند ارزش خالص فعلی (Net present value –NPV) و همچنین نرخ داخلی سوددهی (Internal rate of return – IRR) را بررسی کند تا بتوانند بهکمک آنها پروژههایی را پیدا کنند که ارزش اجرا شدن داشته باشند.
بسیاری از شرکتها فروش قرضی را به مشتریان خود انجام میدهند. در نتیجه، پول دریافت شده بهمنظور این فروشها ممکن است برای مدت زمانی با تأخیر به شرکت برسد.
برای شرکتهایی که دارای حسابهای دریافتنی بزرگی هستند، کاربردی است که از میانگین دوره وصول مطالبات (Days sell outstanding – DSO) استفاده کنیم، که به شرکت کمک میکند تا بتواند متوجه مقدار زمانی که طول میکشد تا بتواند پول فروشهایش را پس بگیرد شود. متوسط دوره وصول مطالبات (Average collection period) همچنین یک دیدگاه مهم در چرخه تبدیل نقدینگی در شرکت میباشد.
یک ناحیه کلیدی در بررسی مالی شرکتها، پیشبینی عملکرد آینده این شرکت از طریق بررسی عملکرد گذشته شرکت و مواردی مانند مقدار درآمد خالص (net earning) و یا حاشیه سود (profit margin)، میباشد. این نوع از بررسی روندهای گذشته سودمند است و میتواند منجر به پیدا کردن روندهای فصلی در شرکت شود.
برای مثال، خردهفروشان ممکن است مقدار قابلتوجهی افزایش فروش را در ماههای باقیمانده به کریسمس پیدا کنند. این به کسبوکارها اجازه میدهد تا بتوانند بودجهای را پیشبینی نمایند و تصمیماتی برای کسبِ سودِ بیشتر در آن زمان بگیرند. این تصمیمات شامل تعیین حداقل موجودی کالای مورد نیاز آنها میباشد که تمامی این اطلاعات از اتفاقات گذشته بدست آمدهاند.
تحلیل مالی به منظور سرمایهگذاری (Investment financial analysis)
در تحلیل مالی بهمنظور سرمایهگذاری، تحلیلگری که خارج از شرکت قرار دارد شرکت را بهمنظور انجام سرمایهگذاریها تحلیل میکند.
تحلیلگر میتواند یکی از روشهای سرمایهگذاری از بالا به پایین (Top – Down Investment) و یا سرمایهگذاری از پایین به بالا (Bottom – up investment) را اجرا کند.
روش از بالا به پایین (Top – down approach) در نگاه اول به بررسی فرصتهای اقتصاد کلان میپردازد، مانند بخشهایی از اقتصاد که عملکرد بهتری دارند؛ و سپس بهسمت پایین حرکت میکند تا بتواند بهترین شرکت را در آن بخش اقتصادی پیدا کند. از این نقطه بهبعد، آنها بیشتر به بررسی سهام شرکتهای خاص میپردازند تا بتوانند در آنها سرمایهگذاری موفقی داشته باشند و این کار را با بررسی مقادیر بنیادی یک شرکت انجام میدهند.
در روش پایین به بالا (Bottom – top approach) تحلیلگر ابتدا به بررسی یک شرکت و بهدست آوردن نسبتهای مالی آن شرکت میپردازد. و سپس آنها را با عملکرد گذشتهٔ این شرکت و همچنین عملکرد شرکتهایی که با این شرکت در یک حوزه صنعتی قرار دارند، مقایسه میکند.
سرمایهگذارانی که از این روش استفاده میکنند در ابتدا فاکتورهای اقتصاد خُرد را در نظر میگیرند و سپس به بررسی دیگر موارد میپردازند. این فاکتورها بهطور کلی شامل وضعیت سلامت کلی مالی یک شرکت، بررسی گزارشات مالی، سرویسها و محصولات تولید شده، میزان عرضه و تقاضا، و دیگر اندیکاتورهای منفرد نشاندهندهٔ عملکرد یک شرکت در طول زمان میباشند.
انواع تحلیلهای مالی
دو نوع تحلیل مالی وجود دارد:
- تحلیل بنیادی (Fundamental analysis)
- تحلیل تکنیکال (Technical Analysis)
تحلیل بنیادی (Fundamental Analysis)
تحلیل بنیادی از نسبتهای بهدست آمده از اطلاعات موجود در گزارشات مالی، مانند مقدار درآمد شرکت بهازای هر سهم (Earnings per share – EPS) بهمنظور بدست آوردن ارزش کسبوکار استفاده میکند.
استفاده از تحلیلهای نسبتی بهعلاوه نگاهی به اقتصاد و وضعیت مالی این شرکت، تحلیلگر را قادر میسازد تا بتواند ارزش ذاتی سهام (Intrinsic Value) را مشخص کند.
هدف نهایی این است که سرمایهگذار به عددی برسد که آن را بتواند با قیمت کنونی سهم مقایسه کند تا ببیند که ارزش سهم در حال حاضر بیش از اندازهٔ واقعی خود (Overvalued) یا کمتر از اندازهٔ واقعی خود (Undervalued) میباشد.
تحلیل تکنیکال (Technical Analysis)
تحلیل تکنیکال از اطلاعات ثبتشده توسط فعالیتهای معاملهگری، مانند اطلاعات ثبتشده در میانگینهای متحرک (Moving averages- MA’s) استفاده میکند.
لزوماً تحلیلگران تکنیکال بر این عقیده هستند که قیمتِ سهم از پیش، تمامیِ اطلاعاتِ موردِ نیاز و همچنین اطلاعات عمومی منتشر شده در مورد قیمت یک سهم را در خود نمایش میدهد.
تحلیلگر تکنیکال تلاش میکند تا احساسات بازار در پس هر روند با نگاه کردن به الگوهای تشکیل شده در نمودار و همچنین بررسی دقیق ویژگیهای بنیادی هر سهم تشخیص دهد.
مثالهایی از تحلیلهای مالی
بهعنوان مثالی از تحلیل بنیادی، در نظر بگیرید که شرکت سرویسهای مالی دیسکاور (Discover financial services (مقدار سود بهازای هر سهم خود را در سه ماهه دوم سال 2019 برابر با 2.32 دلار اعلام نموده است. که این میزان بیشتر از سود بهازای هر سهم اعلام شده در سه ماهه اول سال 2019 (که رقم 2.15 دلار بود) میشود.
یک تحلیلگر مالی که از روش تحلیل بنیادی بهمنظور بررسی بازار استفاده میکند این مورد را بهعنوان یک نشانهٔ مثبت برای افزایش ارزش ذاتی سهم در نظر میگیرد.
پیشبینی eps
بنابراین، EPSهای پیشبینی شده برای آینده نیز افزایش مییابند. برای مثال، بر طبق اطلاعاتی که از سایت (Nasdaq.com) بدست آمده است، مقدار سود به ازای هر سهم پیشبینی شده این شرکت در سه ماههٔ سوم تا قیمت 2.29 دلار بالا میرود که بیشتر از مقدار پیشبینی شده در سه ماهه دوم سال 2019 و سطح قیمتی 2.11 دلار و همچنین بیشتر از مقدار پیشبینی شده در سه ماههٔ اول سال 2019 در سطح قیمتی 2 دلار میباشد.
همچنین در نظر بگیرید مقدار سود بهازای هر سهم (EPS) گزارش شده در دو ماههٔ اول سال 2019 از مقدار سود بهازای هر سهم پیشبینی شده برای آن تاریخها نیز بیشتر بوده است.
از سویی دیگر، تحلیل تکنیکالی که بر روی جفت ارز پوند بریتانیا به دلار آمریکا (GBP/USD) پس از رأی به خروج این کشور از اتحادیه اروپا (Brexit) در ماه ژوئن سال 2016 انجام شد، نشان از افت شدید ارزش پوند بریتانیا داشت و این افت قیمتی به پایینترین سطح خود در 31 سال اخیر رسید، که این خود در مقابل دلاری قرار میگیرد که پس از انجام این رأی روندی افزایشی را تجربه کرد.
برای یادگیری تحلیل مالی نیاز به تجربه و علم و ابزار مخصوص به آن است. اگر تاکنون هیج سابقهای در زمینه بازارهای مالی و سرمایهگذاری ندارید بهتر است وارد این حوزه نشوید و یا برای شروع، مطالعات خود را از «درخت یادگیری» دیجی کوینر آغاز نمایید.
تیم تحریریه دیجی کوینر
این مقاله به کوشش هیئت تحریریه دیجی کوینر تولید شده است. تک تک ما امیدواریم که با تلاش خود، تاثیری هر چند کوچک در آگاه سازی فعالان حوزه رمز ارزها و بازارهای مالی داشته باشیم.
استراتژی سود بیشتر یا فروش بیشتر! در شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی در جهان
استراتژی کسب و کار شما بر مبنای فروش بیشتر می باشد یا سود عملیاتی بیشتر؟ حاشیه سود عملیاتی در شرکت شما چند درصد است؟ آیا حاشیه سود عملیاتی به عنوان شاخص، در ارزیابی مدیریت هزینه های شرکت شما در نظر گرفته می شود؟
حاشیه سود عملیاتی (Operating Margin ) که بازه فروش ( Return on Sales ) نیز نامیده می شود، نسبت بین سود عملیاتی به فروش بوده و یکی از شاخص های قابل توجه برای ارزیابی چگونگی مدیریت شرکت و میزان ریسک پذیری آن است. از آنجا که نسبتهای بالای حاشیه سود عملیاتی، یکی از نشانه های موفقیت در مدیریت کنترل هزینههای شرکت یا پیشی گرفتن رشد فروش شرکت نسبت به رشد هزینههای آن است، می تواند از شاخص های مهم و کارآمد، برای نشان دادن توانایی آن شرکت در مدیریت هزینه باشد.
در این مطلب به مقایسه اجمالی میزان فروش، میزان سود(یا ضرر) و همچنین حاشیه سود عملیاتی و مقایسه آن ها در برخی از شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی جهان در رتبه بندی ICIS2020 پرداخته شده است. شایان ذکر است که معیار رتبه بندی شرکت ها توسط ICIS، میزان فروش می باشد. به طوری که برخی از شرکت ها حتی با ضررسالانه، صرفا به دلیل میزان فروش بالا، در رتبه های بالاتر قرار گرفته اند.
شرکت BASF به عنوان رتبه اول شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی، با فروش 66.594 میلیون دلار، میزان سود سالانه خود را مبلغ 4.549 میلیون دلار گزارش کرده است، که بر این اساس حاشیه سود عملیاتی آن6.83 % می باشد. شرکت چینی SINOPEC با رتبه دوم فروش مواد شیمیایی، با میزان فروش فقط سه میلیون دلار کمتر از BASF، سود تقریبا معادل نصف سود آن شرکت را محقق نموده و حاشیه سود عملیاتی آن نیز نصف حاشیه سود BASF و معادل 3.9% ثبت گردیده است.
شرکت DOW با کاهش تقریبا 14 درصدی در میزان فروش و ضرر به میزان 395 میلیون دلار همچنان رتبه سوم را در رتبه بندی حفظ کرده است، این شرکت آمریکایی دارای حاشیه سود عملیاتی منفی 0.9 % می باشد.
شرکت LyondellBasell هلندی با رتبه چهارم و میزان فروش تقریبا نصف، نسبت به شرکت رتبه اول، سود سالانه اش تنها حدود چهار صد میلیون دلار از شرکت BASF کمتر است و حاشیه سود عملیاتی آن حدود 12% ثبت گردیده که حدود 4% از شرکت رتبه اول بیشتر می باشد. یکی از نکات قابل توجه در این لیست، میزان سود سالانه شرکت هندی Reliance Industries با رتبه دوازدهم و فروش 20.376 میلیون دلار است، که تقریبا هزار میلیون دلار بیشتر از شرکت SINOPEC با رتبه دوم می باشد.
بیشترین حاشیه شاخص سود عملیاتی در بین شرکت های تولید کننده مواد شیمیایی، مقدار 26.3% بوده، که متعلق به شرکت ژاپنی Shin-Etsu Chemical با رتبه بیست و یکم جدول با میزان فروش 14.2 و سود 3.736 میلیون دلار می باشد و کمترین مقدار این شاخص منفی 78.16 %، متعلق به شرکت Sasol آفریقای جنوبی است که با ضرر به میزان 6.815 – و فروش 8.719 میلیون دلار، در جایگاه 38 ام رتبه بندی قرار گرفته است.
شرکت هلدینگ خلیج فارس به عنوان تنها شرکت ایرانی تولید کننده مواد شیمیایی در رتبه بندی ICIS2020، با رتبه چهلم و میزان فروش 8.355 و سود 1.499 میلیون دلار، دارای حاشیه سود عملیاتی 17.9%می باشد، که رقم نسبتا ایده آلی در مقایسه با سایر شرکت ها در بازار جهانی مواد شیمیایی است و با حاشیه سود 16.4 درصدی شرکت سوییسی Lonza با رتبه 49 و حاشیه سود 17.57 درصدی شرکت هندی Reliance Industries با رتبه دوازدهم، تقریبا نزدیک به هم می باشند.
بررسی اجمالی میزان فروش و سود شرکت های معتبر تولید کننده مواد شیمیایی و پتروشیمیایی در بازار جهانی صنعت مواد شیمیایی نشان می دهد که میزان سودآوری کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین صرفا تابع عدد فروش نبوده، و همان طور که ملاحظه می شود میزان سود برخی از شرکت های پایین تر در لیست رتبه بندی، از میزان سود شرکت های با رتبه های بالاتر بیشتر است.
این موضوع این سوال را در ذهن ایجاد می کند که در صنعت تولیدکنندگان و همچنین توزیع کنندگان مواد شیمیایی در جهان، آیا میزان فروش از درجه اهمیت خاصی برخوردار می باشد، که تنها شاخص رتبه بندی شرکت ها از دیدگاه ICIS قرار گرفته است؟ به طوری که حتی شرکت هایی با ضرر های هنگفت به دلیل فروش بیشتر، در جایگاه بالاتری نسبت به شرکت های با سود قابل توجه قرار گرفته اند.
از سوی دیگر، بررسی شرکت های برند بالای جدول در رتبه بندی ICIS نشان می دهد، پراکندگی جغرافیایی مشتری های این شرکت ها پیوسته در سرتاسر جهان در حال گسترش می باشد. با استناد بر این موضوع، آیا این شرکت ها کاربرد ها و تحلیل حاشیه سود و مارجین استراتژی خود را در تعداد مشتری بیشتر حتی به بهای سود کمتر، قرار داده اند؟ شاید این شرکت ها ارزش حفظ برندینگ و بقای پایدار خود را در فروش بیشتر به مشتریان متنوع تر می دانند نه صرفا سود بیشتر.
خواهشمند است به منظور بهبود این مطلب، دیدگاه و نظرات خود را در تکمیل مبحث شاخص های فروش و سود در شرکت های تولید کننده و توزیع کننده مواد شیمیایی با ما در میان بگذارید.
دیدگاه شما